صبح


حاکم به خواب و خروس ها می خوانند
چوپانان از میگساری بر نخواسته

در دشت یله، گوسپندان
به گله می زند هر از گاهی گرگی
سگانی می درندش،

بیل به دست گم می شوند
دو سه روستایی،
در خم کوچه ای
مانده ار شب هیچ.