حضور

– کمان را بکش!
– به هدف نخواهد نشست نیک می دانم.
– کمان را بکش جوزجانی،
با منِ خویش رها کن!
هدف خود می نشیند.

– نمی توانم بو علی
کشش بازوانم بر خطاست.
– بازوانت را رها کن !
خود، من صفتانه کمان را بکش.
– زاویه درست را نمی دانم.
تیر می لرزد بو علی.

– پس زاویه را هم رها کن.
در بازوانت بگذار
بنشیند سبک
و کمان را رها کن!

…با گل حرف می زدم …