صبوری

چه می‌دانم. خیلی وقت‌ها همین‌طور که دارم می‌نویسم می‌بینم قلبم دارد از سینه‌ام در می‌آید. در طبقات تارگت یک آینه‌ی پایه‌دار دیدم، سریع برش داشتم. میزم آینه نداشت و من همیشه به یک آینه روی میز نیاز دارم. همین‌طور که قلبم دارد از سینه‌ام در می‌آید به خودم در آینه نگاه می‌کنم.

مهم نیست دخترم! مهم نیست عزیز دلم! حالا یک روزهایی بدجوری غمگینی. صبور باش.  حالا یک روزهایی قبل پریود است، یک روزهایی بعد پریود است. هر ماه همین است. من این چند خط کوتاه تو را دوست دارم. فکرهای غریبی در یک ماه به سرت می‌زند. بنویسشان. اصلاً بنویس روز اول این بود. روز دوم این بود. روز سوم جهنم بود. روز نهم راحت شدم. روز دهم خوش بودم. بنویس و پیش برو. دفتر خودت است به کسی چه مربوط.

آنجا ناراحت باش. خشمگین شو. فحش بده به هر که دلت خواست. اما هر چه دقیق‌تر بهتر. دقیق بنویس. دقیق باش. با جزئیات. بعد که به مرور برگ‌ها زیاد شوند، روندها و الگوها و تکرارها را می‌بینی و جملاتی مثل جادو پیش چشمت نمایان می‌شوند. بعد کشف‌هایت را بنویس. دقیق بنویس.

همین‌طور که داری می‌نویسی، می‌بینی که قلبت دارد از سینه‌ات بیرون می‌آید، نترس، به خودت در آینه نگاه کن.

سایت در حال بازسازی‌ست