در داستان سیاوش گیر افتادم و مدام برمیگردم و دوباره میخوانمش و نمیتوانم پیشتر بروم. ایرادی درش نیست.
اما خوبی مرداد این بود که با ساقینامه شروع شد و چه گرما و مستی ویژهای بخشید به خیابان بلند و تاریک ساریان.
…
همان مَنزلَ اسْت این جهانِ خَّراب
که دیدهست ایوانِ اَفراسیاب
کجا رایِ پیرانِ لشکرکشش؟
کجا شیده آن تُرکِ خَنجَرکشش؟
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد
که کس دَخمه نیزش ندارد به یاد
همان مرحلهست این بیابان دور
که گُم شد در او لشکرِ سَلْم و تور
بده ساقی آن مِی که عکسش ز جام
به کیخسرو و جَم فرستد پیام
چه خوش گفت جمشیدِ با تاج و گَنج
که «یک جُو نَیَرزد سرایِ سِپَنْج»
…