برمیگردم
کلید کمی گیر دارد
باز میشود در
شیر را باز میکنم
آب تاریکی از پیش چشمانم میگذرد
زلال که میشود
لیوانی برای گلها پر میکنم
پرده را کنار میزنم
خیره میشوم
زنی پنجرهی روبروریی را پاک میکند
هشت آبان نود و یک
سارا محمدی اردهالی
دسته: طرح، سارا
” برگشت “
خلبانها خواب میمانند
هواپیماها در آسمان چرخ میزنند
پروازها در خواب کسی دیگر زمین مینشینند
چترهای نجات باز نمیشوند
مامور گذرنامه
پس از کلی مِنمِن کردن میگوید
این عکس شبیه من نیست
۳۰ مهر ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
” آشوب “
دوستانی که
روحشان خبر ندارد
از این همه رخت کثیف
در دلت
آدمهای غریبه
رد میشوند
لبخند میزنند
۲۶ مهر ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
شیرین
دور خودش میچرخید
میگفت میخواهد سرش گیج برود
سرش که گیج میرفت
رها میشد در آغوش من
میگفت سرم دارد گیج میرود
سرم دارد گیج میرود
۲۳ مهر ۱۳۹۱
سارا
و
چیزهایی بود
مثل
نوازش * یک گربه و رفتنش زیر چرخ اولین ماشین
خودم را گناهکار میدانستم
و
چیزهایی بدتر
۲۳ مهر ۱۳۹۱
سارا
* سپاسگزارم
” وضعیت “
دنیا پر از شیشه خرده شده
سوزنهای تهگردی که از دست خیاطی ناشی زمین ریخته
هستی دلهره دارم
نیستی دلهره دارم
۹ مهر ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی, خلیج فارس
” نجات دهنده در گور خفته است* “
سپاسگزارم از تو
بابت اغمای اعتمادم
به زندگی
به عشق
به دوستی
سپاسگزارم از تو
بابت
ماهیِ بیتابی که
بالههایش را به تخنی آهنی بستند
میخواست
آبششهایش را پاره کند
نمیدانست به کدام سو بپرد
سپاسگزارم از تو
به سادگی دنیا را تاب میآورم
میخندم به مرگ
شادم
۲۳ شهریور ۱۳۹۱
* از فروغ فرخزاد
سارا محمدی اردهالی
* Don’t call us!
یک ربع به دوازده
به هر حال
با آن که فکر میکردم تویی
رقصیدم
اول خرداد ۱۳۹۱
و بعد دخترم
ما در میدان آزادی جشن گرفتیم
چنان همدیگر را در آغوش کشیدیم که قفسهی سینهمان میخواست بشکند
آن همه سال
پیر نشده بودیم
جوان بودیم
سارا محمدی اردهالی
اول خرداد ۱۳۹۱
” سال نود و یک باز هم تهران “
مهمترین کار من در سال نو, پاک کردن آینههاست و این کار یک قرن طول میکشد.