در کمپ

خبرنگار از دختربچه پرسید
دوست داری کی برگردی خانه‌‌ات
دخترک گفت فردا
چرا
چون عروسکم را
آن‌جا
در سوریه پنهان کرده‌ام

دیدگاه ها . «در کمپ»

  1. سلام
    یک سال دیگه هم گذشت و سالی مثلا! “نو” شروع شد.
    “…و ما همچنان
    دوره می کنیم
    شب را و روز را
    هنوز را…”
    روز و روزگارتون خوش و سبز و آبی!
    امیدوارم سال خوبی داشته باشید و همچنان با شعرای خوب و قشنگتون…
    …………………
    سلام
    خیلی ممنونم
    شما هم آرام و شاد و برقرار باشید
    سارا

  2. سلام واقعا درک نمیکنم چرا جواب این حقیر رو نمیدید
    ولی یکاش قابل می دونستید و لا اقل می نوشتید که مثلا از قیافت خوشم نمیاد …
    ولی من قصدم این بود از تجربیات شما استفاده کنم که شما در نوشتن استادی
    همین
    ممنونم
    ………
    سلام متوجه نشدم چه سوالی داشتید
    کار من نقد نیست
    متاسفم
    سارا

  3. نوشته هایتان از ذهنی بی نهایت تو در تو خارج می شود.کاش یک اتوبیوگرافی چاپ کنید ، البته در دهه ی بعدی زندگی تون.چون بدون شرحی خودتون تا همیشه یک شخصیت معما گونه برام باقی می مانید.
    والبته بدون شرح هم!
    …………
    چی بگم
    آدم خودش چیزی نمی‌دونه
    خودم هنوز از خودم شگفت‌‌زده‌ام
    مثل خیلی آدم‌های دیگه
    سپاس
    سارا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *