” بر اسب‌ها “

گفت تو که مادر نیستی
سعی کردم
انگشتانم را در جیبم بچپانم
جیب‌هایم تنگ شده بودند
جهان تنگ بود
سعی کردم نفس عمیق بکشم
سعی کردم
سعی کردم
ادامه بدهم
تمام سعی‌ام را
در این زاییدن
بدون ماما
در بزرگراه
فریاد کشیده بودم
زنان ایل در دشت ایستادند
در چشم‌های هم نگاه کردند
و دوباره راه افتادند
چهارم تیر نود و دو
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «” بر اسب‌ها “»

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.