” روز قبل “

مرگ تلو تلو می‌خورد
در تاریکی
دست‌هایش را باز کرده بود
می‌گشت
تنه زد به میز
گلدان افتاد
خرد شد
من پشت مبل بودم
بلند می‌شدم
دستش به من می‌رسید
هفتاد بار بلند شدم
و نمی‌مُردم
دوازده آبان نود و یک
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «” روز قبل “»

  1. بانوی من این تصویر سازی عالی همراه با طرح های داستانی کار فوق العاده ای را خلق کرده آفرین.
    به صراحت می توانم الان بگویم شیوه ی شعرت مخصوص خود توست و این خیلی مهم است که رد پای انحصاری فرد بر کلمات پیدا باشد و نگویند فلانی به سبک فلان شاعر می نویسد. این سبک، سبک ” سارا محمدی اردهالی ” ست و بس.
    با احترام
    …………….
    :)

    سارا

  2. و زندگی
    ایستاده در درگاه
    بر سایه موهایت بوسه میزند
    و تو بر میخیزی
    سایه ات گم میشود اما تو آمدی
    نحیف
    همچون شاخه گلی
    با موهایی به نرمی ابریشم

    و مرگ از پنجره خانه ات رفت رفت رفت
    هفتاد بار رفت

  3. سلام .
    اتفاق عجیبیه . اینکه یک شعر رو دو روز پیاپی توی دو وبلاگ مختلف بخونم و البته اسم هر دو نویسنده هم سارا باشه !
    اینکه یادم مونده بود که این شعر رو دیروز کجا خوندم به چیزهایی که در کامنت خانم معصومه جمالی مهر نوشته شده مربوط نمیشه بلکه بخاطر اینه که به دقت خوندمتون تا یه سوال بپرسم که جوابش از خود سوال مهمتره .
    اگه این وبلاگ
    http://lovehot.blogfa.com/
    رو هم خود شما می نویسید اتفاقا کار جالبی می تونه باشه اینکه محمدی اردهالی رو از جلوی اسمتون بردارید تا مخاطب بدون پیش فرضها و تعارفها و تبلیغ ها ، فقط به “شعر شما” بپردازه .
    امیدوارم به من اجازه ی پرسیدن سوالم رو بدید …
    …………………..
    من تنها همین جا می نویسم
    سارا

  4. سلام .
    بخاطر پاسخ کامل شما به کامنت قبلیم ممنونم . سوالم رو از شما می پرسم :
    درگفتگویی از شما خوندم که چیزی گفته بودید در این حدود که شما خط خطی هاتون رو به آقای حافظ موسوی نشون دادید و ایشون در اونها شعر رو شناسایی کردن و بعد شما هم شاعر شدید !
    خب این یه روش بخصوص می تونه باشه برای مکاشفه ی درونی یک نفر درباره ی شعر . بهش احترام میذارم . اما میخوام از شما بپرسم که شما می دونید که خود آقای موسوی نخستین بار خط خطی هاشون رو به کی نشون دادن که به ایشون گفته اینها نه خط خطی که شعر هستن؟! پاسخ این سوال از خود سوال خیلی مهمتره شاید هم بالعکس .
    اگه این تفرعنِ خوش آب و رنگ تمام وقت شما رو درگیر نان قرض دادنهای رسانه ای نکرده ، جواب سوالم رو می گیرم .
    …………………
    آقای حافط موسوی برای من شاعرند
    من اسم و فامیل دارم شما گویا تنها اسم دارید و من شما را نمی‌شناسم
    این آخرین بار است پاسخی برای نوشته‌های شما می‌نویسم
    سارا

  5. سارایِ خوب…
    دومین بار است کامنت میگذارم…
    اما پابه پای همه ی شعرهایت
    واژه به واژه
    نفس کشیده ام
    حست را ….
    زنانگی ات را …
    دغدغه هایت را …..
    خیلی نفس میکشم در سطر سطرِ زیبایی هایی که قلمت نقش میزندشان…
    :)
    باش همیشه
    :*
    …………………..
    ممنون مهسا جان
    سارا

  6. سارای عزیز ، چند وقت پیش اینجا یه داستان کوتاه خوندم فوق العاده بود خیلی مشتاقم که دوباره داستان های کوتاهی ازت بخونم .
    ………………..
    خوش حالم داستانم را خواندید
    باز که نوشتم همین جا می‌گزارم
    :)
    سارا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *