در بولوار سباستو
میان جمعیت قدم میزد،
به بسا چیزها میاندیشید.
چراغ قرمز او را نگاه داشت.
بالا را نگاه کرد
فراز بامهای خاکستری،
نقره فام
در میان پرندگان قهوهای
ماهییی پرواز کرد و
رفت.
چراغ سبز شد.
از خیابان که میگذشت خودش نمیدانست
به چه میاندیشیده است.
اکتاویو پاز، برگردان فواد نظیری
به چه می اندیشیده است؟؟؟