ناخدا

بی‌کشتی در آبهای من
بادبان می‌‌گشاید
لنگری که نکشیده‌ام
تکان تکانه‌های بدنه
بی‌‌کشتی
در آبهای من
موج می‌‌شکنی ناخدا!
دستی می‌‌کشم از دور
به نگاهی
که دیده‌بانی می‌دهد
سکانی که نگرفته‌ام
سینه‌ی کشتی شکافته می‌‌شود
مدال‌ها در آسمان غرق می‌‌شود
عرشه بی‌‌قایق نجات
تا دماغه‌ای
که در آب فرو خواهد رفت
کتایون ریزخراتی
منبع: وازنا

دیدگاه ها . «ناخدا»

  1. خانم محمدی
    سارا خانم
    احسن
    عالی بود
    خیلی خوشحالم که سایت شما رو دیدم
    امروز خبری بد در مورد یه روسپی شنیدم
    روسپی رو سرچ کردم
    و
    وبلاگ تو رو پیدا کردم
    زیباست
    من شما رو لینک می کنم
    از شعر شما با عنوان ” مادر روسپی من ” استفتده می کنم بتذکر منبع
    راضی باش
    خیلی خوشحال شدم
    موفق باشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *