by Rei
خیابانها سرد و کثیف هستند
بیهوده پارس میکنم
هیچکس بلد نیست خوب نوازشم کند
پاهای کوچکم زود خسته میشوند
یک سگم
با قلادهای ابریشمین به گردن
15 دیدگاه دربارهٔ «گمشده»
دیدگاهها بسته شدهاند.
by Rei
خیابانها سرد و کثیف هستند
بیهوده پارس میکنم
هیچکس بلد نیست خوب نوازشم کند
پاهای کوچکم زود خسته میشوند
یک سگم
با قلادهای ابریشمین به گردن
دیدگاهها بسته شدهاند.
تسلط شما بر فرم همیشه برای من ستایش برانگیز بوده است.
و شهامت گفتن این را دارم که:بعد از شاعرانی که بر شانه های زمین ایستاده اند
کلمات اندوهبار شما جان گر گرفته ام را سیراب می کند.در پی تحلیل نیستم.شاخک هایم که آنتن بدهند کافی است.
با تو جهان در دسترس من است سارا.
شاید…
ولی نه بلدند…
خیابانها پرخارند…از بیشه می گذرند…
قلاده را هم باید کند و انداخت دور…
قشنگ بود. مرسی
سلام …خسته نباشین …از بابت دلیتتون ممنون …موفق باشین
چشمها را باید شست… جور دیگر باید دید…
راستی سلام! یادته منو؟
دیده نمی شوی آن وقت که ظریف تر از گلبرگی باشی.باید آن قدر قوی بود تا توان جنگیدن را بیابی…
…
سلام زیبا و ساده به دل می نشیند
…گاهی پاک می کنم بعضی یادداشت ها را !
هیچ قانون هم ندارد …
کلماتی هستند که حس آن ها با ما فرق دارد…
مراقب حس خودم و برخی مخاطب های خاموشم هستم…
…
این خوب است !
یعنی خیلی خوب است …
بحث ندارد !
سارا
یک سگم با قلاده ای… بسیار زیبا بوذ. حکایت رنج هایی در نماد یک سگ و وقتی که اوج می گیرد تمامی انسان ها. سرافراز باشی
نمیدونم چی بگم ….قشنگ بود
سلام. من چند سالی هست که به وب شما سر میزنم ولی اولین باره که دارم مینویسم براتون. البته راستشو بخواهین بیشتر به خاطر آهنگ وبتون میام. شعراتون یه جورایی خیلی کلیشه است. هنری نیست. مثل شعرای دختر بچه ها ی شکست خورده. یه کم ریتمتو عوض کن. ندیدم کسی ازت انتقاد کنه شاید همین باعث شده اینجوری بنویسی. خلاصه که برات آرزوی موفقیت می کنم.
مثل همیشه تا مغز استخون آدم فرو میره نوشته هات. راستی تو محسن عمادی رو میشناسی؟ از دوستای زمان خوشی من بود.. یادش به خیر.. ناخواسته باعث شدی یاد کانون خورشید بیافتم.
چرا نمیشه کامنت گذاشت؟
سلام /با چهار شعر کوتاه به روزم /منتظر دیدن ونظرت هستم /فدایت
سگ بودن خوبه :)